• من چهارساله دارم توی این اتاق نیمه کاره زندگی می کنم .از اولش که پشت بوم حساب می شد بجز زمستونا بیشتر روزا رو اینجا بودم بعد کم کم،آجر به آجر به اینی تبدیل شده که می بینید.
ما هر دومون امیدواریم به اینکه یه روزی میاد که قشنگ تر می شیم.
اتاقم به روزی امید داره که به جای گونی،کفِش سرامیک میشه،حریر سبزی روی پنجره هاش می کشه و از ضبطی که توی کمد جا خشک کرده صدای موسیقی مست کننده ای توی فضا می پیچه.
من هم به روزی که نه از سر سنگینی و از سر کم آوردن نفس، بلکه با یک منحنی رو به بالا روی صورتم :) و از سَرِ حس ِ رهایی و با شونه های سبک برم سمت پنجره،لباس سبزشو کنار بزنم و ریه هامو از هوای تازه ی بهار پر کنم.
+هر روز، اون "نوری" که از لای آجرها داخل اتاق میاد بهم میگه:پاشو که صبح شده :)
درباره این سایت