نوشته دیشبم:
دو پست قبل تر یه عکس نوشته گذاشتم.
" بزرگترین حسرت ما آدم ها،فرصت های از دست رفتمونه." شما نمی دونید ولی الآن که نگاه کردم.دیدم ۲۷مه ۲۰۱۸ هم این عکس رو تو یادداشت گوشیم با نوشتن حس و حالی که شبیه این روزامه ثبت کردم.من می دونم که باید حسرت روزای گذشته رو نخورم،می دونم باید ادامه بدم و مطمئنم که دو ماه بعد به نتیجه همیشگیم می رسم که کاش ادامه می دادم و اون فرصت های باقی مانده ام کلی میتونست باعث پیشرفتم بشه،آره همه ایناروتجربه کردم و می دونم و می دونم و می دونم ،اما در واقع فقط می دونم در عمل هیچ گونه تغییری حس نمی کنم نه دروغ چرا یه کم تغییر کردم ولی اون تغییری که باید رخ بده،رخ نمیده و همه چی ام به خودم بستگی داره و لعنت خدا بر من باد با این کار و بارم.هعیییی

و الآن:
برای هزارمین بار به همون جمله طلایی که یه بارم پستش کردم روی آوردم.
"گه نخور،ادامه بده."

+و سعی کنم به ضرر چند میلیونی که دایی ام کرده فکر نکنم.
و به دخترخاله ام که شوهرش هر حرفی که  دوست داشته بار خانواده خاله ام کرده و گفته چون شما خونتون فلان جای شهر من دوست ندارم بیام خونتون و کلی فیس برای خانواده و فک و فامیل خودش رفته و گیس دخترخاله ام رو کشیده و برده خونشون و دختر خاله خاک بر سرمم رفته باهاش بدون اینکه چیزی بگه!و من دوست دارم الآن بگیرمشون به باد کتک.آره دخترخاله امم همون که کلی خواستگار خوب و آدم داشت ولی هرچی بهش گفتیم گوش نکرد و آخر سر خودشو بدبخت کرده با این پسر تازه به دوران رسیده.
نمیدونم خدایا خودت کمک کن به همه،مخصوصا به اینایی (من)که دارن راهو اشتباه میرن(میرم) و به دخترخاله ام و شوهر نفهمشم اهلی کن.


++بهار خیلی آرومه واسه اینه که هممون سِریم و همش خوابمون میاد.فکر کنم تو ثبت احوال اشتباه شده اسم این فصل باید چنگیز می بود.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

android f بسم الله الرحمن الرحیم گمآنه هیچ و پوچ تعمير وسرويس پکيج گالری زبیای من نسل چهارم آموزش زبان ترکی آذربایجانی